آیا با اثرگذارترین پزشکان تاریخ آشنایید؟
در طول تاریخ، پزشکان زیادی بودند که نقش ارزندهای در پیشبرد دانش پزشکی داشتند. همراه مداریو بمانید تا با پزشکان برتر تاریخ آشنا شوید. در این مقاله، خدمات این پزشکان به حرفه پزشکی بررسی میشود.
لویی پاستور (1895-1822)
لویی پاستور اگرچه پزشک نیست اما صاحب اکتشافاتی است -ازجمله تئوری عدم تقارن مولکولی، فرایندهای پاستوریزاسیون، تخمیر و تولید واکسن علیه وبای پرندگان، هاری و سیاهزخم- که در پزشکی تأثیرگذارتر از آن بوده است که بتوان او را از این لیست بیرون گذاشت.
لویی پاستور جوان که پسر یک گروهبان یکم بود پس از دریافت دکترای خود از مدرسهی عالی نرمال در پاریس، به خاطر نظریهی عدم تقارن مولکولی، که سهم مهمی در درک ما از شیمی ساختاری دارد، شهرت زودهنگامی کسب کرد.
چندین دستاورد مهم به دنبال انتخاب پاستور به دپارتمانهای شیمی دانشگاههای استراسبورگ، لیل و مدرسهی عالی نرمال به دست آمد، از جمله:
- میکروارگانیسمها باعث تخمیر میشوند.
- فرآیند پاستوریزاسیون که او ابتدا در صنعت شراب فرانسه و سپس در مورد شیر و سایر محصولات فاسدشدنی اعمال کرد.
- حمایت او از «نظریه میکروبی» به عنوان عامل بیماری صورت گرفت.
- ایجاد واکسن از طریق تضعیف ویروس که در مورد وبای پرندگان، سیاهزخم و هاری مورد استفاده قرار داد.
انستیتو پاستور در سال 1888 افتتاح شد و همچنان یکی از مهمترین مؤسسات زیست پزشکی در جهان است.
ژان مارتین شارکو (1825-1893)
مشارکتهای خارقالعادهی ژان مارتین شارکو در پزشکی ریشه در توانایی وی در ارتباط دادن مشاهدات بالینی با آسیبشناسی بیماری داشت که در زمان او رایج نبود. شارکو، از طریق کیسهای بیماران و بانک گسترده دادههای کالبدشکافی یک سیستم طبقهبندی ایجاد کرد که چارچوب مفهومی لازم را برای بسیاری از بیماریها، به ویژه در حوزهی عصبشناسی، فراهم کرد.
شارکو که اهل پاریس بود، دانشجویی چندزبانه و درخشان بود که در تحصیل پزشکی سرآمد شد. او به تخصصهای مختلفی از جمله آسیبشناسی و عصبشناسی علاقهمند بود. پس از یک دوره کارآموزی در بیمارستان سالپترییر، بهعنوان استاد آناتومی آسیبشناسانه در دانشگاه پاریس منصوب شد، که به نقطهی عطفی در حرفهاش تبدیل شد.
شارکو یکی از پدران عصبشناسی مدرن به حساب میآید و این عنوان هم به خاطر سیستم طبقهبندی بیماریهای او و هم به دلیل کارهایی است که در زمینهی بیماری اماس، اسکلروز جانبی آمیوتروفیک، عارضهی عروقی مغز، صرع، «هیستری»، مفصل شارکو و پیشگامی در عکسبرداری پزشکی انجام داد.
او به عنوان پزشک ارشد بیمارستان سالپترییر را به یک مرکز مهم برای تحقیق و درمان کمک کرد. وی در آنجا به نسلی از پزشکان مشهور از جمله زیگموند فروید، چارلز بابینسکی، ژیل دو لاتوره و آلفرد بینه آموزش داد.
ادوارد جنر (1823-1749)
ادوارد جنر، پزشک انگلیسی، که یکی از بنیانگذاران ایمنیشناسی محسوب میشود، اولین شخصی بود که عمداً از واکسیناسیون برای کنترل یک بیماری عفونی استفاده کرد. جنر با تحقیقات نوآورانهی خود ارتباط بین آبله و آبله گاوی را کشف کرد - اگرچه گفته میشود او نظریه واکسیناسیون را کشف نکرده است- اما اولین واکسن مؤثر علیه آبله و شواهد اثبات کنندهی ایمنی و کارایی آن را انجام داد. این کار منجر به جایگزینی آبلهکوبی برای جلوگیری از آبله شد و در نهایت به ریشهکنی بیماری در دهه 1970 انجامید.
ادوارد جنر قبل از اینکه دورهی آموزش پزشکی را در بیمارستان سنت جورج لندن زیر نظر یکی از معتبرترین جراحان و دانشمندان علوم تجربی انگلیس، یعنی جان هانتر بگذراند، پیش یک جراح محلی کارآموزی کرد.
تخمین زده میشود که در زمان کار جنر، آبله سالانه چهارصد هزار نفر را فقط در اروپا میکشته و بیشتر بازماندگان آن را با اسکارهای عمیق و بسیاری را با نابینایی باقی میگذاشت. نظریهی جنر، همانطور که اغلب برای ایدههای تحولی پارادایمی اتفاق میافتد با ریشخند روبرو شد و خود جنر مورد تمسخر قرار گرفت. با این وجود، جنر زندگی خود را وقف ترویج واکسیناسیون کرد و روشهای اولیهی خود را توسعه داد.
ابنسینا (937-1037)
ابنسینا که در غرب به اَوِسینا معروف است، پزشک، فیلسوف، ریاضیدان، الهیاتدان، فیزیکدان و شاعر پارسی و شاید پزشکی است که بیشترین تأثیر از قرن 11 تا 17 را بر پزشکی داشته است.
ابنسینا که یک کودک نابغه بود در دوره زمانی پویا و مهیجی زندگی میکرد و از مکتب بزرگ «فیلسوف-دانشمندان» جهان اسلام در قرون میانه و همچنین تعالیم دورههای بسیار قدیمیتری (مانند تعالیم ارسطو و جالینوس) که در کتابخانهی سلطنتی سلطان بخارا به آنها دسترسی پیدا کرد، تأثیر گرفت.
امروزه 240 اثر از ابنسینا باقی مانده است از جمله کتاب شفاء و کتاب قانون در طب که بیش از همه به خاطر آن در جهان پزشکی شناخت هشده است. قانون یک بررسی نظاممند و جامع در زمینهی دانش پزشکی است که وقتی به زبان لاتین ترجمه شد به کتاب استاندارد پزشکی در سراسر اروپا تبدیل شد. در آن کتاب، ابنسینا دربارهی آناتومی؛ سببشناسی و علائم؛ بهداشت، سلامت و بیماری؛ بیماری شناسی درمانی؛ درمانهای غذایی؛ مواد دارویی و خلاصهای از بیش از 700 «داروی ترکیبی» نوشت.
مشاهدات دقیق ابنسینا به طیف گستردهای از زمینههای پزشکی از جمله آناتومی، آسیبشناسی، کلیهشناسی (نفرولوژی)، قلب و عروق کمک کرد. از وی به عنوان بنیانگذار طب پیشگیری و همچنین کسی که پزشکی مبتنی بر شواهد را پیشبینی کرده، نام برده میشود.
آندریاس وسالیوس (1514-1564)
آندریاس وسالیوس که در خانوادهای از پزشکان معتبر بلژیکی متولدشده است پدر کالبدشناسی مدرن محسوب میشود. وی با تشریح دقیق انسان، به تصحیح باورهای باستانی غلط کمک کرد.
وسالیوس آموزش خود را در پاریس، لوون و پادوآ گذراند. وسالیوس که بسیار تحت تأثیر کلودیوس جالینوس قرار داشت با کارش روی جسد انسانی درک واضحتری از آناتومی انسان –در مقایسه با چیزی که از کالبدشناسی حیوانات گرفته شده بود- ارائه داد. انتشار کتاب ساختار بدن انسان در سال 1543 که وی هم نوشت و هم تصویرگری آن را انجام داد، به جا انداختن آناتومی به عنوان موضوعی مبتنی بر کالبدشکافی انسان کمک کرد. این کتاب به عنوان اولین کتاب درسی آناتومی انسانی به مرجع مهمی برای نسلهای آینده تبدیل شد.
به دنبال این دستاوردها شهرت به سراغ وسالیوس آمد و درست مانند پدر و پدربزرگش به سمت پزشک امپراتور مقدس روم منصوب شد.
زیگموند فروید (1856-1939)
پدر چالشبرانگیز و مناقشه برانگیز روانکاوی بدون شک یکی از تأثیرگذارترین دانشمندان قرن بیستم بود. فروید ضمن تغییر در شیوهی تفکر مردم -حداقل در جوامع غربی- در مورد خود و زندگیشان، حرفهی روانپزشکی و روانشناسی را دگرگون کرد.
فروید قبل از شروع آموزش بیشتر در زمینهی آسیبشناسی اعصاب در پاریس نزد ژان مارتین شارکو، که مثل او به هیستری و هیپنوتیزم علاقه داشت، تحصیلات اولیهی پزشکی خود را در وین گذراند. فروید با بازگشت به وین، نظریهی خود را در مورد ذهن ناخودآگاه، نقش رؤیاها، لغزش گفتاری ناخودآگاه و نقش انگیزهی جنسی در روانشناسی شخصی توسعه داد – این نظریهها هستهی حاکمیت را به لرزه درآورد و جامعه را شوکه کرد. وی همچنین با ویزیت کردن بیماران بیشماری نظریه روانکاوی را توسعه داد و یک مطب خصوصی ایجاد کرد.
صدها هزار کتاب در مورد معانی ضمنی و تأثیر نظریههای فروید نوشتهشده است، اما معرفی روانکاوی چارچوب جدیدی را برای تحقیق، فهم و درمان طیف وسیعی از علائم و بیماریهای روانشناختی ارائه کرد. کاملاً منصفانه است که بگوییم کارهای فروید تأثیر عظیم و ماندگاری بر فرهنگ غربی و حرفهی پزشکی داشته است.
سر جوزف لیستر (1827-1912)
جوزف لیستر که به عنوان پدر جراحی با ضدعفونی شناخته میشود علاقهی زیادی داشت که کارهای پاستور در مورد سببشناسی تخمیر را در فرآیندی که باعث عفونت و قانقاریا میشود، اعمال کند. لیستر با اعمال تئوری میکروب در جراحی، نتایج بیمار و مسیر عمل جراحی را تغییر داد و پایه و بنیان جراحی مدرن را بنا نهاد.
لیستر، که متولد انگلستان بود در لندن و اسکاتلند تحصیل و کار کرد و از جوانی جراحی مشتاق بود و در اولین عملی که در سال 1846 تحت بیهوشی انجام شد، شرکت کرد. در سالهای اولیهی حرفهی جراحی او، اطلاعات کمی در مورد عفونت و نقش میکروبها در شیوع بیماری شناختهشده بود. جراحی خطرناک بود - 35٪ از قطع عضوها به دلیل رویههای غیر استریل منجر به عفونت میشد. کارهای لیستر عزیمتی از نظریههای قبلی بود.
برای محدود کردن عفونت، لیستر استفاده از پانسمان آغشته به کربولیک اسید، شستن دست، استریل کردن وسایل و اسپری کردن اتاق عمل در حین جراحی را آزمایش کرد. نتایج دگرگون شد و علیرغم اعتراض اولیه به نظریههای «دور از ذهن» وی، روشهای او در سراسر جهان پذیرفته شد و امکان افزایش تصاعدی پیشرفتهای جراحی را فراهم کرد. نظریهی لیستر مبنی بر اینکه باکتری نباید وارد یک زخم شود، همچنان یکی از سنگ بناهای جراحی است، هرچند دیگر از داروهای ضدعفونیکننده برای این منظور استفاده نمیشود.
ایگناتس زِمِلوایز (1818-1865)
ایگناتس زملوایز (یا ایگناز سملوایس)، پزشک مجارستانی با استفاده از متدولوژی آماری نشان داد که چگونه عمل سادهی شستن دست به طور چشمگیری میزان مرگومیر پس از زایمان را کاهش میدهد و از این طریق به تثبیت شرایط بهداشتی در جراحی و محیطهای بهداشت و درمان کمک کرد. وی به عنوان «ناجی مادران» شهره شد.
زملوایز تب زایمان (تب نفاس) را در دو بخش زایمان در بیمارستان عمومی وین مقایسه کرد: یکی از دو بخش توسط ماماهای زن و دیگری توسط پزشکان و دانشجویان پزشکی اداره میشد. پس از چندین تئوری ناموفق و بدون داشتن درک درستی از میکروبها، وی توانست اثبات کند که شیوع بیشتر بیماری و مرگ در بخش تحت نظر پزشکان ناشی از شرایط ناسالم است. وقتی پزشکان شروع به شستن دستها با کلر، پس از انجام کالبدشکافی و عمل جراحی و شستن دقیق دستها بین ویزیت بیماران کردند، بیماری و مرگومیر به شدت کاهش یافت.
زملوایز در بوداپست فعلی متولد شد و در دانشگاه وین تحصیل کرد و پس از تحصیل ناموفق در حقوق به پزشکی روی آورد. او رشتهی زنان و زایمان را انتخاب کرد و در بیمارستان عمومی وین سمتی به دست آورد. بعداً، به دنبال آشوب و جنجال سیاسی نیمهی قرن 19 برای موقعیتی در دانشگاه پست به بوداپست بازگشت.
اگرچه نظریهی زملوایز در نهایت شرایط بهداشتی مناسبی را در اتاقهای عمل و بیمارستانها به وجود آورد، اما او مورد تمسخر دستگاه پزشکی آن زمان قرار گرفت. عبارت «واکنش سملوایس یا زملوایز» از همینجا ناشی میشود– واکنش زملوایز به معنای گرایش به رد نظریههای جدید در صورت مغایرت با عمل یا درک تثبیتشده است.
بقراط (حدود 460-حدود 375 قبل از میلاد)
بقراط به خاطر ارتباط دادن مشاهدهی علائم بالینی با نتیجهگیری منطقی، پدر طب غربی محسوب میشود. بر اساس تعالیم منسوب به او، بقراط شاید اولین کسی است که بیماری را نتیجهی نیروهای طبیعی میداند و نه چیزی منتسب به خدایان و خرافات. او به پایهگذاری پزشکی به عنوان یک گفتمان علمی مجزا کمک کرد و پایهی حرفهی پزشکی بالینی را بنیان نهاد و از طریق سوگند بقراط نقشی اساسی در گسترش نقش پزشک و اخلاق پزشکی داشت.
با وجود روایتهای معاصر اندکی که از بقراط باقی مانده بود شهرت او در دورهی هلنیسم، تقریباً یک قرن پس از مرگش پاگرفت، یعنی هنگامی که موزهی اسکندریه آثار او -هیپوکرات پیکر- را برای کتابخانهی خود جمعآوری کرد. .
بقراط درک گستردهای از چگونگی کار بدن پیدا کرد. نوشتههای او نظریههای مربوط به ارتباط اندامها به همدیگر، ایدههایی در مورد تشخیص و پیشآگهی (پیشبینی آیندهی بیماری)، روشهای درمان زخمها و جا انداختن استخوانها و نظریههای بیماری ازجمله پیشگیری از آنها از طریق رژیم غذایی، خواب و ورزش را توضیح میدهد.
سر ویلیام آسلر (1849-1919)
سر ویلیام آسلر کانادایی که اغلب به عنوان «پزشک پزشکان» و پدر طب بالینی مدرن شناخته میشود، نفوذ خارقالعادهای بر پزشکی مدرن به دست آورد که بیش از همه به خاطر حمایتش از تجربهی بالینی برای دانشجویان پزشکی بود. کتاب آسلر، «اصول و عمل پزشک: برای استفادهی پزشکان و دانشجویان پزشکی»، که در سال 1892 منتشر شد به کتاب درسی استاندارد برای پزشکان سراسر جهان تبدیل شد.
آسلر، که کوچکترین فرزند خانوادهای صاحب 9 بچه بود و از شهر کوچکی در ناحیهی روستایی انتاریو میآمد، دورهی پزشکی خود را در دانشگاه مکگیل به پایان رساند. وی سمتهای علمی برجستهای را در دانشگاه مکگیل، پنسیلوانیا، جان هاپکینز و سرانجام آکسفورد به دست آورد. در دانشگاه جان هاپکینز، وی با واداشتن دانشجویانش به «راندهای بالینی» بیمارستان، انقلابی در تحصیل دانشجویان پزشکی ایجاد کرد. ویلیام آسلر با تأکید بر روش بالینی و مراقبت دلسوزانه، بیش از هر پزشک دیگری در دوران معاصر بر رفتار و آموزش سایر پزشکان همکارش و متعاقباً بر بیماران آنها تأثیر گذاشت.
برخی از جملات مشهور او:
به بیماران خود گوش دهید؛ آنها تشخیص را به شما میدهند.
حرفهی پزشکی یک هنر است و نه یک تجارت؛ یک رسالت، نه یک کسبوکار؛ رسالتی که در آن قلب شما به همان اندازهی مغزتان به کار گرفته خواهد شد.
منبع:medscape