جراحتهای اخلاقی چگونه پزشکان را فرسوده میکند؟
گاهی اوقات پزشکان حاضر در خط مقدم سلامت به عنوان سربازان میدان نبرد توصیف میشوند. این استعارهی مناسبی است. پزشکان، مانند سربازان در حال رزم، اغلب با تهدیدی عمیق و ناشناخته برای رفاه حال خود روبرو میشوند: جراحتهای اخلاقی.
در کهنهسربازان میدانهای جنگ، جراحت اخلاقی به عنوان استرس پس از سانحه تشخیص داده میشود؛ در میان پزشکان جراحت اخلاقی به عنوان فرسودگی شغلی توصیف شده است. بدون درک تفاوت حیاتی بین فرسودگی شغلی و جراحتهای اخلاقی، زخمها هرگز بهبود نمییابند و پزشکان و بیماران به یکسان متحمل عواقب آن میشوند.
فرسودگی شغلی دستهای از علائم است که شامل خستگی شدید، بدبینی و بهرهوری پایین است. بیش از نیمی از پزشکان حداقل یکی از این علائم را گزارش میدهند اما مفهوم فرسودگی شغلی چندان به مذاق پزشکان خوش نمیآید زیرا نشاندهندهی شکست آنها در کاردانی و تابآوری است یعنی ویژگیهایی که بیشتر پزشکان طی چندین دهه آموزش شدید و کار طاقتفرسا کسب کردند. حتی در کلینیک مایو که بیش از یک دهه است فرسودگی شغلی را مطالعه و پیگیری کرده است، یک سوم پزشکان علائم آن را گزارش میکنند.
اصطلاح «جراحت اخلاقی» اولین بار برای توصیف واکنش سربازان به اعمالشان در طول جنگ استفاده شد. این مفهوم به منزلهی «ارتکاب، عدم ممانعت، شاهد بودن یا آگاه شدن از اعمالی است که از اعتقادات و انتظارات اخلاقی عمیق شخص تخطی میکنند». دایان سیلور روزنامهنگار، آن را به عنوان «زخم روحی عمیقی توصیف میکند که در هویت، حس اخلاقی و رابطهی فرد با جامعه رخنه میکند».
جراحت اخلاقی حوزهی مراقبتهای سلامت به خاطر کشتن یک انسان در میدان جنگ نیست بلکه ناتوانی از ارائهی مراقبت باکیفیت و بهبود در بستر مراقبتهای بهداشتی است.
بیشتر پزشکان با آرزوی کمک به مردم به میدان میروند. بسیاری با شوق وارد آن شده و بیخوابی از دست رفتن سالهای بزرگسالی، فشار خانواده، بیثباتی مالی، بیتوجهی به سلامت شخصی و بسیاری چالشهای دیگر آن را تحمل میکنند. هر مانعی که بر سر راهشان قرار میگیرد، درسی در زمینهی استقامت و پایداری در راه هدفشان یعنی ارائهی بهترین مراقبت به بیماران است.
در محیط مراقبتهای سلامت که به طور فزایندهای تجارتمحور و سودگرایانه میشود، پزشکان هنگام تصمیمگیری در مورد درمان باید به غیر از منافع بیماران خود، عوامل بسیار دیگری را نیز در نظر بگیرند. ملاحظات مالی در قبال بیمارستان، بیمه، بیماران و گاهی اوقات خود پزشک- منجر به تضاد منافع میشود. پروندهی الکترونیکی بیمار که توجه پزشک را از برخورد رودررو با بیمار منحرف کرده و مراقبت را به چیزی پارهپاره و ازهمگسیخته تبدیل میکند -اما به طور فوق العادهای در پیگیری بهرهوری و سایر معیارهای تجاری موثر است- پزشکان را به شدت درگیر وظایفی میکند که ارتباطی با ارائهی تعامل رودررو و عالی با بیماران، ندارند.
میزان رضایتمندی بیماران و سایتهای ارزیابی و رتبهدهی پزشکان میتواند اطلاعات بیشتری در مورد انتخاب پزشک، بیمارستان یا سیستم مراقبتهای سلامت به بیماران ارائه دهد. آنها میتوانند پزشکان را از ارائهی توصیههای ضروری اما ناخوشایند به بیماران بازدارند. موسسات پزشکی ممکن است پزشکان را وادار کنند که بیماران را در درون سیستم خودشان ارجاع دهند حتی اگر بدانند که انجام این کار باعث به تأخیر افتادن درمان میشود یا اینکه تجهیزات یا کارکنان آنها بهینه نیست.
تجربهی روزمرهی رنج، عذاب و ناتوانی در ارائه مراقبتهای مورد نیاز بیماران بسیار دردناک است. این خیانتهای روتین و بیوقفه در مورد مراقبت و اعتماد بیمار، نمونهایی از «مرگ با هزاران زخم» است. هر یک از این زخمها، اگر به تنهایی اتفاق بیفتد، میتواند بهبود یابد اما وقتی به صورت روزانه تکرار میشوند روی هم جمع میشوند و جراحت اخلاقی حوزهی مراقبتهای سلامت را ایجاد میکنند.
پزشکان افرادی باهوش، قوی، پایدار و کاردان هستند. اگر راهی بود که با کار سختکوشانهتر، هوشمندانهتر یا متفاوت خود را از این وضعیت خارج کنند تاکنون این کار را انجام داده بودند. بسیاری از پزشکان در مورد کنار گذاشتن حرفهی خود فکر میکنند اما بیشتر آنها به دلایل مختلفی این کار را نمیکنند: آموزش اندک برای مشاغل جایگزین، مشکلات مالی و تعهد به رسالت خود.
راهحلهای ساده مثل طرحهای سلامت و رفاه پزشکان مشکلی را حل نمیکند. همچنین محدود کردن راه حل به خود پزشکان -از طریق جایگزینی مراقبتهای تیمی (به جای انفرادی)، ایجاد برنامههای کاری انعطافپذیر؛ وادار کردن پزشکان به تمرین ذهنآگاهی، مراقبه و تکنیکهای آرامسازی یا شرکت در رفتاردرمانی شناختی و آموزش تابآوری- نیز کاری نخواهد کرد. ما به تیمهای «کد اسطوخودوس» که «اطلاعاتی دربارهی پشتیبانی پیشگیرانه ارائه میدهند و چیزهایی مانند اسپریهای استنشاقی رایحهدرمانی و میانوعدههای سالم و آب» در پاسخ به بحرانهای عاطفی در میان پزشکان نیازی نداریم. چنین تیمهایی همان پشتیبانی ارائه شده توسط اولین امدادگران حاضر در مناطق بلازده را ارائه میکنند، اما «مناطق بلازدهای» که پزشکان در آن کار میکنند، صحنهی عادی و هر روزهی بسیاری از مراکز درمانی است. هیچ یک از این اقدامات توان این را ندارد که الگوهای سازمانی ایجادکنندهی جراحات اخلاقی به پزشکان را تغییر دهد.
آنچه ما نیاز داریم این است که رهبران و تصمیمگیرندگان مایل باشند که هزینههای انسانی را به رسمیت بشناسد. ما به کسانی نیاز داریم که شجاعت مقابله با مطالبات ناسازگار و به حداقل رساندن آنها را داشته باشند. با پزشکان باید با احترام رفتار شود. باید به آنها استقلال و مرجعیت مورد نیاز برای گرفتن تصمیمات منطقی، ایمن، مبتنی بر شواهد اعطا شود. دستورات مستبدانه و از بالا به پایین در مورد طبابت، تحقیرآمیز و در نهایت بیاثر است.
ما به رهبرانی نیاز داریم که تشخیص دهند مراقبت از پزشکانشان، مراقبتهای هوشمندانه و دلسوزانه از بیماران را به دنبال دارد که در نهایت به معنای تجارت و سود خوب است.
ما همچنین به بیمارانی نیاز داریم که بپرسند چه چیزی برای مراقبت از آنها بهتر است - ماموگرافی دیجیتال، جراح باتجربه، انتقال بهموقع، ویزیت بدون حواسپرتی ناشی از پرونده الکترونیکی سلامت- و سپس آن را از بیمهکننده یا بیمارستان یا سیستم مراقبتهای سلامت خود مطالبه کنند بدون اینکه توجه به منافع نهاد تجاری (بیمهگر، بیمارستان، سیستم مراقبتهای سلامت، یا پزشک) باشد.
بازاری که در آن تعهدات مالی به پزشکان تحمیل نشود، امکان مراقبتهای خودتنظیمگر و بیمارمحور را فراهم میکند. این اهداف باید در جهت ایجاد یک شرایط برد-برد باشد که در آن سلامت بیماران با سلامت پزشکان همبستگی داشته باشد. به این ترتیب میتوانیم از جراحت اخلاقی مرتبط با تجارت مراقبتهای سلامت اجتناب کنیم.